دلنوشته ها...

يكشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۵۷ ب.ظ

روز جدید

امروز رفتیم به یکی از کارگاه ها سر زدیم. وارد کارگاه که شدیم اولین چیزی که چشممون رو گرفت قطعات بزرگ و لوله های در هم پیچیده بود. شاید کم ترین شباهتی به تصور ما از کارگاه نانو نداشت. برایم جالب بود که ذرات بسیار کوچکی در حد نانو با چنین تجهیزاتی ساخته می شوند. بعضی از تجهیزات به دست مسئولمان ساخته شده بود. یه جورایی نگاهمون به مسئولمون عوض شد. دیگه به چشم یک کارمند معمولی بهش نگاه نمی کردیم. کسی که توانسته بود ارزشی ایجاد کند را نمی توان برچسب کارمند زد. کارمند شخصی مصرف کننده است و او یک تولید کننده بود. اگرچه مطمئنم که ایستایی چنین محیطی بر اثرگذاری او هم موثر بوده.

بعد از بازدید از چند بخش کارگاه در حال خروج از کارگاه بودیم که یکی کارکنان کارگاه که احتمالا عضو هیئت علمی هم بود ما را صدا کرد. چهره ای دل نشین و صدایی گرم داشت. ریشش در اثر گذر عمر و تجربه ی زندگی تقریبا سفید شده بود. ولی اندکی از شوقش برای یاد دادن و سهیم شدن دانشش با ما کاسته نشده بود. هم چون لحظه ای که با ذوق و دقت سعی می کنیم دانه های انار را از پوستش جدا کنیم و در دهانمان بگذاریم او هم با ذوق و دقت دانسته هایش را در اختیارمان قرار می داد. سعی می کرد همان قدر که از دانسته هایش لذت ببرد ما هم لذت ببریم.

تجربه گذراندن چند دقیقه ای در این فضا کمی از دید منفی ام را نسبت به فضای کاری مجموعه بزرگی که در آن بودم تغییر داد. کسانی را دیدم که با علاقه کار می کردند. کارمندانی که ارزش آفرینی می کنند. اگرچه هنوز هم دلم از چنین جایی به خاطر وقت تلف کردن هایش پر است. استفاده از جوانان در چنین محیط هایی به نظرم مثل نگه داشتن پرنده در قفس است. دست و بالش را می بندی و سقفش را کوتاه می کنی بعد انتظار داری مثل عقاب پرواز کردن بلد باشد.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۲۹
حمیدرضا ...

نظرات  (۱)

لایک
پاسخ:
ممنون(:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی