درد مهندس بودن
کشورمون یه جوری شده که انگار مهندس بودن یه عیبه. وقتی به یکی میگی من مهندسم معمولا جواب طرف اینه که آخی، با بیکاری میخوای چی کار کنی یا این که با 2 میلیون تومن حقوق چه جوری میتونی زندگی تو بگذرونی و یا می خوان بدونن که ریشه این اشتباه کجا بوده که نفهمیدی این اصل رو که تو اگه درسِت خوبه باید بری پزشکی. به شخصه خسته شدم از فصل تابستون و پیشنهاد های نزدیکان برای انصراف از مهندسی و خوندن برای پزشکی. دیگه اصلا اهمیتی نداره که علاقت چیه و استعدادت تو چه زمینه ایه. اگه درست خوبه و میخوای متناسب با تلاشی که می کنی درآمد داشته باشی تنها گزینه ای که پیش روته دکتر شدنه. دیگه مهندس صرفا یک پسونده که تفاوت چندانی با پسوندهایی مثل آقا یا خانم نداره.
اوضاع وقتی ترسناک تر میشه که بری عاقبت کارتو از نزدیک ببینی. کارآموزی تو یه شرکت دولتی که زیرمجموعه شرکت نفته. تلف شدن وقت، سردرگمی، بحث های متفرقه و بی فایده، استراحت های طولانی و پیجوندن کار بیشترین اتفاقاییه که تو یه چنین جایی میبینی. جایی که خود سیستم بهت میگه بشین و هیچ کاری نکن چراکه پول نفت جای همه کار می کنه. جایی که همه پای سفره نفت نشستن و پول رو به خاطر کاری که انجام میدن نمی گیرن بلکه به خاطر تعداد ساعتایی که پای سفره نشستن میگیرن. البته نمی خوام تلاش کارکنان دولتی را زیر سوال ببرم و بلکه مشکل اساسی من با سیستم اشتباه و بدون راندمان دولتی است.در واقع فضا طوریه که حتی با پشتکارترین و باهوش ترین هارم وارد این سیستم کنید سیستم آن ها را هم به تدریج در خود حل می کنه. البته هستند کارمندانی که حتی بیش از وظیفه خود کار انجام می دهند و سعی در تغییر این سیستم دارند ولی تعدادشان اندک و دامنه تاثیرگذاریشان کنترل شده و محدود است.
گذراندن کارآموزی در این شرکت دولتی برای من فرصتی بود تا به این نتیجه برسم که تا آخر عمر از کار دولتی فاصله بگیرم. هم چنین بخشی از جواب سوالی که همیشه گوشه ذهنم بوده و مرا درگیر خود کرده را بگیرم. چرا با وجود سرمایه عظیم نفت ایران پیشرفت نمی کند؟ سعی می کنم در آینده بیشتر راجع به کار کردن تو این شرکت دولتی بنویسم.