دلنوشته ها...

دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۱۳ ق.ظ

عاشقانه الکی

از دور صدایش کردم. با این که همیشه صدایم در صدای باد بلعیده میشد، اما این بار باد هم به کمک مولکول های هوا آمد تا صدایم را به او برساند. لحظه ای درنگ کرد اما دوباره به حرکت ادامه داد. چند قدم که برداشت این بار بلند تر صدایش کردم و این بار برگشت....

هنوز بار آخری را که نگاه هایمان گره خورده بود جلو چشمانم است. لحظه ای که ناخواسته چشمانم روی چشمانش قفل شد. در ذهنم کودتا به پا شده بود. با این که مغزم به گردنم دستور میداد که بچرخ اما همه سلول های بدنم همه دست به دست هم داده بودند که سرپیجی کنند.  آن ثانیه ها  چشمانش روح من را اسیر خودش کرد و مثل دمنتوری که بوسه ای بر شکارش میزند و روح او را میمکد تمام روح و جانم را از آن خودش کرد. پس از آن دیگر احساساتی جز برای او باقی نمانده بود. دیگر فکری در ذهنم نبود مگر در آغوش گرفتش. دیگر آرزویی نداشتم جز نوازش موهایش. مگر بعد از کودتا، انتظاری هست که اسمی از حاکمان سابق برده شود؟ پس از آن هر بار پنهانی به او خیره میشدم و حرکاتش را دنبال میکردم. هر زمان که نزدیکش می ایستادم بدون این که متوجه شود او را میبوییدم و سعی میکردم در او غرق شوم. اما الان پس از گذشت سال ها...

خیلی وقت بود که حس میکردم دیگر حسی نمانده. مگر سعدی نمیگوید که

سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل

بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران

پس باید روزگاران کار خودش را کرده باشد و بخشی از جانم که از که من رفته بود به خودم برمیگشت. اما شاید سعدی اشتباه نوشته بود. شاید مصححین خطا کرده اند و درست آن را ننوشته اند که

بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران

آن لحظه سرش برگرداند و زمان به عقب برگشت...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۱۰:۱۳
حمیدرضا ...
چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۳۰ ق.ظ

فکر های الکی

کتاب 21 LESSONS FOR THE 21ST CENTURY  را که شروع کردم اینها به ذهنم رسید:

چرا با وجود پیشرفت تکنولوژی هنوز انسان ها مجبورن ماهی 160 ساعت کار انجام دهند؟ آیا همیشه این حجم از کار برای میلیارد ها انسان وجود خواهد داشت در حالی که به کمک تکنولوژی کارها با هزاران برابر سرعت و دقت و نیاز حداقلی به انسان ها انجام می شوند و به کمک اینترنت و چاپگر های سه بعدی هزینه تولید محصولات اندک و اندک تر می شوند. چه چیزی باعث میشود که بدون این که از ساعت کاری انسان ها کاسته شود همچنان چرخ اقتصاد بچرخد. از یک منظر این اتفاق نتیجه  مصرف گرایی بیش از حد انسان هاست و نتیجه تصمیمات کلان کسانی است که خط مشی جامعه را مشخص کردند و شبکه های اجتماعی به ابزاری برای عملی کردن خواسته هایشان تبدیل شدند و این سیاست ها هستند که اعمال مردم را شکل می دهند. از منظر دیگر، این حرکت در این مسیر، غیرقابل پیشیگری و تنها راه  برای حرکت موتور اقتصاد در دنیای حاضر بوده است. به هر حال به نظر می رسد این مسیر پایانی داشته باشد و احتمالا به نقطه ای میرسد که از چرخ اقتصاد که با سرعت وحشتناک در پیش میرود از محور خارج شود. چرا که هر چه بیشتر پیش میرویم قطار تکنولوژی سرعت بیشتری میگیرد و انسان های بیشتری را در باد خود باقی میگذارد. انسان هایی که نتوانستند با تغییرات وفق پیدا کنند و نقشی مناسب برای خود بیابند و فرصت دیگری نیز ندارند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۹ ، ۰۱:۳۰
حمیدرضا ...
سه شنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۱۵ ب.ظ

نحسی 13

سکانس اول:

زنگ ورزش است و با همکلاسی ها مشغول بازی هستیم. یکی از بچه ها توپ را برای من به گوشه زمین ارسال می کند. خودم را با تمام سرعت به توپ میرسانم و قبل این که توپ از خط عبور کند توپ را به داخل محوطه جریمه سانتر می کنم. توپ به آسمان میرود و مهاجم تیم ما و دروازه بان تیم حریف در حالی که هر دو چشم به توپ دوخته اند، برای رسیدن به توپ به هوا میپرند. لحظه ای بعد هر دو در زمین غلط می زنند و توپ هم در گوشه ای آرام میگیرد. بینی هر دو شکسته است.


سکانس دوم(چند ماه بعد):
زنگ ورزش شده و آفتاب و فوتبال دست به دست هم عرقمان را در آورده است. هنوز خاطره اتفاق قبلی در ذهنم میچرخد و محتاط تر بازی میکنم. پاس در عمقی برای من فرستاده می شود. کسی جلوی من نیست. فقط یکی از بازیکنان تیم حریف که خوش تکنیک و بسیار آرام است، در کنار من مرا دنبال می کند. هر دو کورس گذاشته ایم. ناخواسته دستم به  صورت او میخورد. او می ایستد و من هم چنان به دویدن ادامه می دهد. چند لحظه بعد متوجه می شوم و برمیگردم. با دستش صورتش را گرفته. توی دلم خدا خدا می کنم که بینی اش چیزی نشده باشد. ولی انگار کسی به حرف من گوش نمیدهد.  


سکانس سوم(چند ماه بعد -13ام فروزدین):

با خانواده در خانه نشسته ایم. مادرم می گوید عصر شده است و بیرون نرفته اید. حداقل بروید حیاط با هم والیبال بازی کنید. توپ را برمیدارم و به حیاط می رویم. مشغول بازی هستیم. اسپک محکمی میزنم و توپ به حیاط همسایه می افتد. در حالی که داریم بحث می کنیم که چه کسی برود توپ را از خانه همسایه بیاورد. به شوخی می گویم که اصلا بذار از دیوار بالا بروم و توپ را بیاورم. دستم را به دیوار می گیرم که مثلا دارم میروم بالای دیوار. سنگ نمای بزرگ بالای دیوار که چند کیلویی وزن دارد می لغزد و بر روی بینی ام می افتد و بینی ام را می شکافد. 


این شفاف ترین خاطره ایه که از سیزده به در دارم. کارمای کارهایی که عمدی درش نداشتم. اگرچه سال ها میگذره ولی هنوز هم برام تازه است. برای همین هیچ وقت حس خوبی به این روز نداشتم و خیلی مایل نیستم که بیرون برم. چون فکر میکنم اگه برای بقیه داخل خونه بودن تو این روز نحسی میاره برا من بیرون خونه بودن نحسه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۱۵
حمیدرضا ...
جمعه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۲۰ ب.ظ

New year's resolution

بعضی روزا تو سال یادآور گذر عمرن. مثل روز تولد آدم که یک عدد به سن آدم اضافه میکنه یا همین عید سال نویی که چند روز دیگه در پیش داریم. این روزا خیلی بیشتر از یه روزن. اندازه یک سال به نظر میان. چون تقریبا کل سالی که گذروندیم تو اون لحظه ها جلو چشم آدم میاد. درسته که تو اون لحظه ها معمولا اطراف آدم شلوغه و کلی برنامه براش داریم. ولی برا من همیشه یه حس عجیب هم باهاش عجین بوده. ترکیبی از یک حس ناراحت کننده که یه یک سال دیگه از عمرم گذشت، عمری که شاید دوست داشتم به شکل دیگه ای می گذشت و یک حس امیدوار کننده که یک سال جدید در پیش دارم که میتونم از نو توش قدم بذارم.
این روزا مثل یک پله می مونن. انگار از پله 97 میریم رو پله 98. انگار پامونو رو جای جدیدی میذاریم. جایی که برای اولین بار می تونیم روش بایستیم. بهش مثل یه فرصت نگاه میکنیم. مثل یه دفتر نو که میتونیم هر چی که دوست داریم توش بنویسیم. دفتری که هیچ موضوع و تم خاصی نداره و ما میتونیم هر جور که دوست داریم پرش کنیم. برا همین هم هست که همیشه سال نو رو با لباسای جدید شروع می کنیم. لباسایی که نگهشون داشتیم که برای سال جدید تنمون کنیم. چون فکر میکنیم که سال جدید یک سال دیگه است و ما تو سال جدید یه آدم دیگه ایم. 
این روزا به خودمون قول میدیم که آدم مدل 98 با آدم مدل 97 تفاوت داشته باشه. مثل ماشین ها که هر سال یک مدل جدیدتر براشون عرضه میشه البته اگه ماشینای ایرانی رو در نظر نگیریم. این قول و قرارا که ماها میذاریم برای سال جدید فقط مخصوص ما هم نیست. خارجیا به این قولا که نزدیکه سال به خودمون میدیم میگن New year's resolution. اونام مثل ما به خودشون قول میدن. وعده هایی که معمولا عملی نمیشه و خیلی زود فراموش میشه. آدم جدید قولای آدم قبلیو فراموش می کنه. مثل کاندیدای بعد انتخابات که فراموش میکنه کاندیدای قبل انتخابات خودش بوده و یه سری قول ها و وعده ها به مردم داده بوده. در نهایت به نظرم، این قولای آخر سال اگه بی حساب و کتاب باشه، بیشتر از این که کمک حال آدم سال جدید باشه، باعث کاهش اعتماد به نفس و عزت نفس آدم جدید میشه. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۷ ، ۱۴:۲۰
حمیدرضا ...